قسمت دواز دهم – پلیس شهر کاش

مسیر ساحلی بسیار زیبای آک دنیز رو ادامه دادیم به سمت شهر کاش، قرار بود شهر کاش رو رد کنیم و شب آنتالیا باشیم، علی دوست فیس بوکی در آنتالیا منتظر ما بود.
از شهر کاش که خارج شدیم پلیس ما رو متوقف کرد، مدارکمون رو گرفت و با بی سیم از ایستگاه پلیس استعلام گرفت: ظاهراً مشکلی پیش اومده بود و ما باید چند دقیقه منتظر می موندیم.
بعد از کلی پانتومیم، به ما فهموندن که شما باید بیست روزپیش موتور رو از ترکیه خارج می کردید!

کورش علیزاده (موتوتوریست)

پاسپورت رو از دست پلیس گرفتم دیدم راست میگه، خروج موتور رو زده ۲۴ سپتامبر!
یاد روز اول ورود به ترکیه افتادم که ما اونجا فقط یک ماه بیمه خریده بودیم، و مامور گمرک هم فرض کرده بود که ما یک ماه در ترکیه می مونیم، ولی من در موعد مقرر دوباره بیمه رو تمدید کرده بودم و می بایست به اداره گمرک مراجعه می کردم تا تاریخ رو عوض کنن، چون بار اولم بود که از ایران با موتور خارج می شدم اطلاعات کافی نداشتم، از طرفی دوستانی که ترکیه اومده بودند هم اطلاع نداشتند.
به پلیس گفتم : خوب حق با شماست، الان ما می‌خوایم بمونیم چیکار باید بکنیم؟
گفت باید بریم اداره گمرک و اونجا دوباره تمدید کنیم، همه اش هم می‌گفت نگران نباشید مشکل خاصی نیست، کلا پلیس های ترکیه خیلی مهربان هستند و چند سالی هست طی یک فرایند همه پلیس های مسن باز نشسته شدند و نیروهای جوان جای مسن تر ها رو گرفتند، از هر ۱۰ پلیس شاید یک نفر میانسال باشه.
ندا سوار ماشین پلیس شد و من دنبال پلیس برگشتیم سمت شهر کاش.
رفتیم داخل شهر، و یک راست رفتیم اداره گمرک، خانم چاق میانسال که اصلا انگلیسی بلد نبود پشت سیستم نشسته بود ومدارک ما رو گرفت، پلیس جوان هم هی ما رو دلداری می داد که نگران نباشید.
بعد از چند دقیقه مترجم اومد، شرایط رو بهم توضیح داد و گفت: این موارد زیاد پیش میاد شما نهایتا یه جریمه نقدی میدی و باید طی هفت روز از ترکیه خارج بشید.
پرسیدم جریمه!
حالا چقدر هست؟
گفت :حدود ۱۳۰ لیر
همه کارکنان از جمله اون خانم و همکارانش تلاش می‌کردند تا ما جریمه ای پرداخت نکنیم، در ضمن خودشون هم می گفتند که می تونید سه ماه بمونید ولی نمی دونیم چرا یک ماه برای شما نوشته شده.
تو همین صحبت ها بودیم که من رو صدا زدند، مترجم که پسر جوان و قد بلندی بود گفت: شما باید جریمه بدید و تا هفت روز دیگه از ترکیه خارج بشید!
ولی اول باید برید بیمه بخرید!
گفتم: بیمه داریم که بفرما تا آخر ماه دیگه هم اعتبار داره!
تا بیمه رو دید گفت مگه این رو نشون پلیس ندادی؟
گفتم: چرا ولی اصلا نگاه نکردن !
بیمه رو نشون خانم مسئول داد گفت این که تاریخش تمام شده!
رفتم جلو گفتم: اون تاریخ شروعش هست تاریخ اتمام این سمته نگاه کن، ۲۴ اکتبر. ۱۳ روز دیگه تاریخ داره
با تعجب گفت : الله الله
دوباره چند تا تلفن کرد و به قول فاطمه دوستمون یخورده سانجیلا پانجیلا کرد و گفت: اوکی مشکل از ما بوده!
اونجا موقع ورود تاریخ رو اشتباه زدن!!!
منم که می دونستم مقصر اصلی خودمم، گفتم اشکال نداره پیش میاد دیگه!
مترجم یه کاغذ جلوی من گذاشت و گفت: اینجا بنویسید که امروز چه اتفاقی افتاده و از کسی شکایت ندارید و طی مورد مقرر از کشور ترکیه خارج می‌شید، ولی شاید موقع خروج جریمه بشید!
تا گفت جریمه، خودکار رو زمین گذاشتم و گفتم: لطفاً تکلیف من رو روشن کنید اگه جریمه ای هست الان بدم، آره یا نه؟
خانم مسئول گفت پاسپورت رو بده، مشخصات من رو وارد سیستم کرد و اونجا تاریخ رو یک ماه جا به جا کرد، و یک مهر خروج جدید روی پاسپورتم با تاریخ جدید زد!
با خوشحالی از ایستگاه پلیس اومدیم بیرون و داشتم به این فکر می کردم که خدا رو شکر انگلیسی بلدیم وگرنه راحت سرمون کلاه می رفت.
بعد از یک ساعت معطلی حرکت کردیم سمت آنتالیا، مسیر اینقدر زیبا بود که فقط روی موتور جیغ و داد می زدیم، دریا اینقدر رنگش آبی و غیر واقعی به نظر میومد که انگار بهش فیلتر دادن! به علی پیام دادم گفت داریم میریم عروسی ولی لوکیشن خونه ام رو می‌فرستم برید اونجا، شب ساعت ۹ شب رسیدیم پسر جوانی که همسایه علی بود اومد به استقبال ما، موتور رو تو حیاط گذاشتیم، گفت منتظر باشید الان علی میاد.
بعد از چند دقیقه یه خانم اومد و ما رو به داخل خونه دعوت کرد، کلید رو داد و رفت!
دیدم علی پیام داد، تو‌ پیام نوشته بود  اون خانم همسایه ماست، اونم خونه منه، دوش بگیرید ، استراحت کنید تا ما برگردیم، همزمان که داشتم پیام رو می خوندم داشتم به این فکر میکردم که ترکیه ای ها چقدر مهمان نواز هستند حتی بیشتر از ما ایرانی ها فقط کافیه بگردی و همفاز خودت رو پیدا کنی!
به ندا گفتم: من شاکی هستم
گفت: از چی؟
گفتم: از علی
طرف ما رو یک بار هم ندیده، با همون فیس بوک به ما اعتماد کرده و کلید خونه اش رو داده به ما!
چرا واقعاً؟؟

موتوتوریست